#حفره_تاريكي

#پارت_ششم

 

 

بعد از کمی استراحت در اتاقی که پیرمرد به من نشان داده بود با کمي احساس سرگیجه بیدار شدم و به دنبال پیرمرد گشتم که او را درحال آشپزی یافتم جلو رفتم و سلامی‌کردم که گفت:

_-میبینم که  بیدار شده ای  بیا  بنشین تا غذا را بیاورم.

 باشه ای گفتم و تشکر کردم و پشت میز نشستم و بعد از چند دقیقه پیرمرد غذا را همراه با کمی آب‌جو روی میز  قرار داد  و خودش نیز نشست و شروع به خوردن غذا  کردیم. سوال‌های بی‌پاسخ بسیاری در مغزم بود که می‌خواستم در موردش بدانم پس گفتم:

+ درمورد جادو به من گفتی منظورت از آن چه بود؟

- به نظرم  بهتر است  همه چیز  را برایت  توضیح بدهم و بعد اگر سوالی داشتی می‌توانی بپرسی.

+  قبول است. 

پیرمرد شروع به حرف زدن کرد

- باید تا حالا  فهمیده باشی که اینجا با همه جاهایی که دیده ای  فرق دارد و مثل دنیای تو نیست .

+ البته که متوجه شده ام در اینجا  چیزهای وحشتناکی را  دیده ام که در تمام عمرم هیچوقت ندیده بودم و هیچوقت تا این حد احساس ترس نکرده بودم .

- باید هم بترسی زیرا این دنیا یکی از وحشتناک‌ترین بعدها است به این خاطر که  این دنیا پر از موجوداتی است که از بهشت و زمین رانده شده‌اند موجوداتی مثل شیاطین که قبلاً فرشته بودند و جادوگران که از جادوی سیاه استفاده کردند و انسان‌هایی که روح خودشان را به شیطان فروختند و همچنین الف ها و بسیاری موجودات ترسناک دیگر که خیانت کرده اند .

+ من فکر می‌کردم شیاطین و الف ها  خیالی هستند. 

-نارسیسای عزیز تو باید بدانی که هر چیزی که در موردش افسانه ای  گفته شده است  وجود دارد و هیچ کدام خیالی نیست.

+ برایم باورش خیلی سخت است هر کس دیگر هم جای من بود باور نمی‌کرد ولی با چیزهایی که در این چند روزه دیده‌ام نمی‌توانم انکارش کنم .

- دختر بیچاره هنوز خیلی چیزها هست که ندیده‌ای چیزهای بسیار بدتر از این ها نیز  وجود دارد و تو خوش‌شانس بوده ای  که آن‌ها را ندیده ای.

+ شاید حق با تو باشد.

- البته که حق با من است حال اگر سوالی داری می‌توانی بپرسی.

+ چرا آن پیرزن مردم آن روستا را به آن شکل قتل‌عام کرده بود و چرا مرا زندانی کرده بود ولی مانند آن ها مرا نیز نکشت؟

- آن پیرزن اسمش لیلیث  بود . همسر شیطان و اولین زن که همراه با لوسیفر (شیطان) رانده شده و شکل واقعی‌اش آن چهره ی کریح نیست بلکه  بسیار زیبا است  و همه شاطین  از او حساب می‌بردند البته  تا قبل از این‌که او را به کپه ای خاک تبدیل کنی.

لطفا نظرات خودتونو با ما به اشتراک بزارید.